همه چیز بعد از آن حادثه لعنتی اتفاق افتاد. همان ده ماه پیش که آنا فرزند و همسرش را طی حادثه سقوط خودرو از دست داد. آنا؛ زنی که ده ماه است که از خانه خارج نشده و بعد از مرگ عزیزانش به افسردگی و توهم مبتلا شده، روایتگر ماست. او مثل روحی سرگردان، تنها در خانه چندصدمتری و قدیمی که یادآور خاطرات و حضور عزیزانش است، زندگی میکند. هرچند خودش معتقد است که او هم در آن حادثه مرده و اکنون فقط زندگی دیگران را تماشا میکند.
آنا خودش با ما صحبت میکند و همه چیز را برایمان تعریف میکند و ما نظارهگر زندگی هرروزه او هستیم.
از نویسنده این کتاب، ای جی فین (A. J. Finn) بیشتر بدانید!
با آغاز داستان، بوی مرگ زندگی را حس میکنی. حالت افسردگی که بر زندگی آنا چیره شده، تو را با خود همسو میکند و پابهپای او، احساساتش را تجربه میکنی. آنا هیچ کاری برای انجامدادن ندارد، یا حداقل میتوان گفت دیگر دلودماغ انجام هیچ کاری را ندارد، به جز تماشای زندگی اطرافیان! او روزها را پشت پنجره به تماشای همسایگان و تحلیل زندگی آنها میپردازد.
تا اینکه به یکباره، اتفاق غیرمنتظره و مرموزی رخ میدهد. آنا قادر نیست چیزی را که با چشمان خود دیده، باور کند. همه چیز گنگ است؛ واقعیت و توهم در هم حل شدهاند. آنا تنها شاهد این ماجراست و حالا نمیداند درست و غلط چیست؛ از طرفی میخواهد این راز را فاش کند اما غیرقابلانکار است که خودش در واقعیت این ماجرا، شک دارد …
این اثر فوقالعاده به مدت چند هفته در لیست پرفروشترینهای نیویورکتایمز قرار گرفته، 36 زبان زنده دنیا ترجمه شده ودر نهایت، توسط کمپانیهای فیلمسازی به فیلمی مهیج – نه بهاندازه کتاب آن – تبدیل شده است.
اگر علاقهمند به کشف رازهای مرموز و دانستن پاسخ تمامی اسرار زندگی آنا هستی، من همینجا منتظرت هستم!